۱۳۸۷ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

رساله در باب فضیلت گرانی

سرگرمى و طنزهای آنچنانى در حکومت آخوندى ضحاکی
ابراهیم نبوی e.nabavi@roozonline.com - دوشنبه 13 خرداد 1387 [2008.06.02]

po_nabavi_01.jpg

سید افلاطون کلهر مشاور امور لس آنجلس و بانوان و تفریحات و سرگرمی و شعر و ادب ‏رئیس جمهور گفت: " نه گرانی اتفاق بدی است، نه ارزانی اتفاقی خوب. بطور مطلق هیچ ‏چیز خوب یا بد نیست." در پی این اظهارنظر دویست و چهل نفر از فلاسفه دچار حیرت ‏فلسفی شده و بیست و چهار میلیون نفر از ملت احساس کردند که احتمالا نیاز به مراجعه به ‏پزشک گوش دارند تا بفهمند واقعا چیزی که می شنوند، همان چیزی است که گفته شده است، ‏یا چیزی که شنیده اند ناشی از توهمات آنهاست. گروهی از کارشناسان تذکر دادند که البته این ‏موضوع در ایران کاملا طبیعی است، چرا که ما ایرانیان، اعم از مشاور رئیس جمهور و ‏غیره معمولا با اقتصاد برخورد فلسفی می کنیم، در عوض با فلسفه و فلاسفه برخورد سیاسی ‏می کنیم و با سیاست برخورد عرفانی می کنیم و با عرفا و اهل عرفان برخورد پلیسی می کنیم ‏و با پلیس برخورد اخلاقی می کنیم و در عوض با اخلاق برخورد ورزشی می کنیم و دائم ‏حفظ اخلاق جامعه را از این وزارتخانه به آن وزارتخانه پاس می دهیم و آخر کار هم می زنیم ‏توی اوت، و در عوض با ورزش برخورد متافیزیکی می کنیم و به جای آن با متافیزیک ‏برخورد تبلیغاتی می کنیم و این داستان تا ابد ادامه دارد.... در همین راستا، و قبل از اینکه این ‏داستان تا ابد همینطوری پیش برود، آقای افلاطون کلهر مشاور رئیس جمهور در مورد لس ‏آنجلس و موی پسران و اقتصاد و فلسفه مصاحبه ای در مورد وضع کشور کرده ایم که گوشه ‏هایی از آن را می شنویم. این مصاحبه در سفر اخیر مشاور فلسفی رئیس جمهور به یونان در ‏یکی باغهای اطراف آتن انجام شده است....‏

یک رساله فلسفی: در باب فضیلت گرانی
افلاطون کلهریوس: با خود بارها اندیشیده ام در باب حقیقت گرانی، هیچ می دانی ای نبویوس!‏
نبویوس: آری کلهریوس! آیا چنان که چرخیدن باد لای برگهای درختان آتن و اسپارت، ‏موضوعی معلوم است، هیچ دانی که حقیقت معلوم گرانی چیست؟
افلاطون کلهریوس: نه گرانی اتفاق بدی است، نه ارزانی اتفاقی خوب. فیلسوف می داند که ‏بطور مطلق هیچ چیز خوب یا بد نیست. ای نبویوس!‏
نبویوس: آیا استاد کلهریوس که حقیقت را چون آب روی دست مردم ریخته است، داند که چرا ‏گرانی اتفاق بدی نیست؟
افلاطون کلهریوس: آیا هرگز الاغ دیده ای، ای نبویوس!‏
نبویوس: آری ای داننده دلایل! الاغان آتن را دیده ام که مثل الاغ راه می رفتند... ‏
افلاطون کلهریوس: و هیچ می دانی که الاغ ممکن است نباشد؟‏
نبویوس: ای کلهریوس! هر الاغی می تواند باشد و می تواند نباشد، همانطور که اسبان.‏
افلاطون کلهریوس: و هیچ دانی که وقتی الاغ نباشد، هر چیز که مال اوست می تواند نباشد؟‏
نبویوس: آری، ای دانای استقرائات و قیاسات عظیم‏
افلاطون کلهریوس: و آیا هیچ می دانی که اقتصاد مال خر است....‏
نبویوس: آری، شنیده ام از مردمان که اقتصاد مال خر است، اما سه شب در این باب تفکر ‏کردم و ندانستم اقتصاد کجای خر است، آیا این را می دانی؟
افلاطون کلهریوس: جایش را می دانم، اما به تو نمی گویم، این بدان که اقتصاد مال خر است و ‏این را هرکسی که ستارگان را در شب های اسپارت دیده باشد باید بداند.‏
نبویوس: من ستارگان را در شب های اسپارت دیده ام، آیا من هم می دانم اقتصاد مال الاغ ‏است؟ چه سووال بزرگی؟ ای استاد! آیا می دانی پاسخش چیست؟
افلاطون کلهریوس: آری، تو نیز می دانی اقتصاد مال الاغ است، اما ابرهای آسمان عقل تو ‏جلوی ستاره های الاغ را گرفته بودند. ‏
نبویوس: پس اکنون می دانم اقتصاد مال الاغ است، آیا گرانی هم مال الاغ است؟‏
افلاطون کلهریوس: پس بدان که وقتی گرانی از اقتصاد باشد، و اقتصاد مال خر باشد، پس ‏همانطور که الاغ می تواند خوب یا بد باشد، گرانی هم می تواند خوب یا بد باشد. ‏
نبویوس: پس حالا که گرانی می تواند خوب باشد، پس بگو آن کدام گرانی است که خوب ‏است؟
افلاطون کلهریوس: گرانی چیزی است که اگر ندانی گران نیست، پس گرانی وقتی نزد ‏فیلسوف موجود است که آن را بداند، و اگر آن را نداند گرانی معدوم است. و فیلسوف اگر بداند ‏هر چیز گران است، نگران می شود، پس بهتر است نداند، پس چون نمی داند گرانی وجود ‏ندارد، پس نه خوب است نه بد. ‏
نبویوس: آنچه گفتی هیچ فیلسوفی تا کنون در هیچ باغی نگفته بود، اما سووالی در پیش است.‏
افلاطون کلهریوس: بپرس و هیچ مترس‏
نبویوس: اگر به بازار آتن بروم و گوجه فرنگی بخواهم خریدن و گران باشد، آیا گرانی خوب ‏است یا بد؟
افلاطون کلهریوس: فیلسوف باید بداند که وقتی گوجه فرنگی گران است، تصور کند که گوجه ‏فرنگی معدوم و خیار موجود است، آیا خیارهای مزارع آتن را خورده ای؟ و بدان که می ‏توانی به میدان تره بار محله ما در آتن بروی و گوجه فرنگی ارزان بخری...‏
نبویوس: پس گرانی می تواند خوب باشد؟ ‏
افلاطون کلهریوس: بسته به این است که تو مشاور رئیس جمهور باشی یا رئیس جمهور ‏مشاور تو باشد. پس هر چیز ممکن است و گرانی هم همین طور است. ‏
نبویوس: آه! اولمپ تو را از زیبایی و خرد بسیار بهره مند گرداند. بگو ای استاد استادان، آیا ‏گران شدن زمین و خانه چگونه است؟ آیا وجود دارد یا نه؟
افلاطون کلهریوس: آیا می دانی که سیب چیست؟
نبویوس: آری، گمان کنم آن را یک بار دیده باشم.‏
افلاطون کلهریوس: و آیا دیده ای که سیب را به آسمان پرتاب کنند؟
نبویوس: به ونوس قسم که ندیدم. حالا چرا ونوس، آن دیگر به تو مربوط نیست!‏
افلاطون کلهریوس: پس بدان که چون سیب را به آسمان پرتاب کنند صد بار بچرخد و به زمین ‏برگردد. آیا قبول داری؟
نبویوس: آری، چنین است که کلهریوس گفت.‏
افلاطون کلهریوس: پس بدان که گرانی زمین مثل سیب است، و چون به آسمان بیندازند، صد ‏بار بچرخد، پس ممکن است قیمت زمین و خانه هم گران باشد و هم ارزان، پس قیمت خانه ‏وجود ندارد. آیا می پذیری؟
نبویوس: قسم به ونوس که تو نیکو مشاوری هستی و در تمام آتن و اسپارت کسی مثل تو ‏مشاور نشد و از سیم خاردار نپرید و آسیبی به او نرسید.‏
افلاطون کلهریوس: پس بدان نبویوس که اکنون زمین ارزان شد و خانه نیز هست، اگر نبود تو ‏به خانه نمی رفتی.‏
نبویوس: و ای سرور من در دانایی، بگو آیا آزادی برای نوشتن و گفتن موجود است یا معدوم؟
افلاطون کلهریوس: آن الاغ را که برایت گفتم به یاد داری؟
نبویوس: آری سرورم، نیک به یاد دارم.‏
افلاطون کلهریوس: آیا الاغ هر روز بار می برد؟‏
نبویوس: من هر روز ندیدم الاغی بار ببرد، شاید اینقدر خر باشد که ببرد.‏
افلاطون کلهریوس: نه، ای نبویوس! هیچ الاغی همیشه بار نمی برد، بلکه شبها می خوابد، آیا ‏این را می دانی؟
نبویوس: آری سرورم، اینقدر الاغ نیستم که این را ندانم.‏
افلاطون کلهریوس: آیا الاغان وقتی می خوابند بار می برند؟‏
نبویوس: نه سرورم، هیچ الاغی در آتن و اسپارت نیست که شب ها که می خوابد بار ببرد.‏
افلاطون کلهریوس: نویسنده کتاب و فیلسوف و خردمند نیز همچون الاغی است که وقتی می ‏خوابد، بار نمی برد. پس نویسنده کاملا آزاد است و فقط صبح تا شب آزادی ندارد، آیا او آزاد ‏نیست؟ من او را آزاد می دانم.‏
نبویوس: پس هر چیزی هم هست و هم نیست. آیا بدرستی فهمیدم؟
افلاطون کلهریوس: آفرین بر تو که اکنون دانا شدی. ‏
نبویوس: و این تا چه زمان است؟ ‏
افلاطون کلهریوس: و این تا آن وقت است که ما مشاور باشیم و هر چه بخواهیم بگوئیم. ‏
نبویوس: و ای سرور من، اکنون مرا قاطی درگرفته است بدجور! ندانم که گرانی است یا ‏نیست، آزادی موجود است یا معدوم، خانه گران است یا نیست، آیا این قاط زدن را پایانی ‏تصور توانی کرد؟
افلاطون کلهریوس: در قاط خویش بمان که تا ما مشاوریم و رئیس مان رئیس است، همین ‏است که هست. http://www.roozonline.com/archives/2008/06/post_7669.php

هیچ نظری موجود نیست: