۱۳۸۷ خرداد ۱۸, شنبه

نامه دردمندانه یک کارگر شهرداری کرمانشاه

بيکاران و کارگران در حکومت آخوندى ضحاکی

جوانرود نیوز: اینجانب ...... از کارگران شهرداری منطقه .....می باشم سر پرستی 7 سر عائله و پدر ی پیر که از بیماری سرطان استخوان لگن خاسره رنج میبرد و همچنین مادری نابینا که در اثر کار زیاد و خیاطی برای این آن و کلتی در خانه مردم بینایی هر دو چشم خود را از دست داده عهده دار هستم خودم هم نیز مبتلا به بیماری گاستریت مزمن میباشم دو سال پیش پسرم را که تازه از خدمت مقدس سربازی به خانه بازگشته بود با توصیه دوستانی چون شما به عنوان کارگر روز مزد در شهرداری منطقه استخدام کردند که ای کاش نمی کردند مسئولین شهرداری منطقه دوبواسطه همین کارچنان بلائی بر سر پسرم و خودم آوردندکه ساعتی صد بارارزوی مرگ برایمان کم است پسرم را برای تخلیه شیره های باقی مانده از زباله های بیمارستانی به کارگماردند و من نیز به دلیل اعتراض به این کار به قمست تخلیه زباله از پشت کامیون حمل آشغال تبعید شدم پس از مدتی پسرم دچار بیماری شد که به آن فیلو تاکسی یا پوکی استخوان کشک زانو می گویند و من نیز پس از یک بار سقوط از کامیون حمل زباله مهرهای 5 وچهارم از جا درفته وهیچگاه به جای خود بازنگشتند
الغرض پس از اصرار زیاد دوستان و خودم پسرم در قسمت اجرائیات مشغول شد که در آنجانیز توسط یکی از دست فروشان دچار شکستگی بینی و مچ دست راست گردید خودم هم مامور پا کسازی خیابانها شدم
چه بگویم چه دردسرتان بدهم جمع حقوق منو پسرم روی هم 289000تومان می شود که از این مبلغ 156 هزار تومان در هر ماه خرج دوا و درمان می شود پدرم هم چند روزیست که نفسش به زور بالا می اید مادرم هم فقط یک جا می نشیند گریه می کند اخه ترا خدا در این مملکتی که شهردا رش حقوق های میلیونی میگیرد من کار گر و خانواده ام وهزاران نفر مثل ما باید اینچنین در رنج باشیم
چند بار تصمیم گرفتیم با برق یا مرگ موش و یا طناب خودمان را خلاص کنیم که از گناه این کار شرمنده ایم اما دیگر نمی توانیم تحمل کنیم طاقتمان طاق شده است و هیچ فریاد رسی نداریم بدادمان رسید

هیچ نظری موجود نیست: