۱۳۸۷ خرداد ۱۹, یکشنبه

بازخوانی جنایت کوی دانشگاه؛ این ننگ با رنگ پاک نمی شود

رشید اسماعیلی
خبرنامه امیرکبیر

“ساعت ۱۱ پنجشنبه شب {۱۷تیر} بود که یکى از دوستان کاغذى به اتاق آورد. نوشته روى کاغذ دانشجویان را به تجمع در مقابل سینماى کوى در ساعت دقیقه ی همان شب در اعتراض به توقیف روزنامه ی سلام دعوت مى‏کرد. بچه‏هاى هر اتاق کاغذ را مى‏خواندند و به اتاق بعدى رد مى‏کردند. اما ساعت ۱۱/۱۵ هیچ جمعى مقابل سینما نبود. فقط گروههاى کوچک جدا از هم دورادور ایستاده بودند. ربع ساعتى که گذشت بچه‏ها جمع شدند و به طرف میدان کوى راه افتادند. اول بیشتر با هم شوخى مى‏کردند و شعارهایى درباره قرمز و آبى مى‏دادند. یک نفر سعى مى‏کرد بچه‏ها را ساکت کند تا شعارهاى جدى بدهند و کم‏کم شعارهایى مثل “خاتمى حمایتت مى‏کنیم” و “مرگ بر استبداد” همه‏گیر شد. شاید ساعت ۱۲ بود که رسیدیم جلو در. بسته بود. بچه‏ها فریاد کشیدند “‘نگهبان درو بازکن‏”. جمعیت حدود پانصد نفر بود. بیش از دویست نفر بیرون رفتند و عده‏اى هم از پشت نرده‏ها، از داخل کوى، آنها را همراهى مى‏کردند. بیرون، خیلى از بچه‏ها مقابل در اصلى ماندند یا آرام شروع به پائین رفتن کردند. عده‏اى که تند و تیزتر بودند جلو مى‏رفتند تا به مقابل در دانشکده فنى رسیدند. آنجا آخرین دیوار کوى است و تا آنجا بچه‏ها احساس امنیت مى‏کردند. همان موقع یک ماشین نیروى انتظامى با دو سرنشین عرض خیابان را گرفتند. دو سه نفرى اصرار داشتند که پائین‏تر برویم اما بچه‏ها موافق نبودند و برگشتند. برگشتنمان هم خیلى منظم بود و فقط یک طرف خیابان را گرفته بودیم تا ماشینها رد شوند. رسیدیم به در اصلى و تصمیم داشتیم وارد کوى بشویم. ماشین نیروى انتظامى آهسته دنبالمان مى‏آمد. این‏جا بچه‏ها شعار “نیروى انتظامى تشکر تشکر” دادند. ساعت تقریباً یک بود و خیلى از بچه‏ها به داخل کوى برگشته بودند که دکتر محمدکاظم کوهى، سرپرست کوى دانشگاه، آمد. شاید ۱۰۰-۱۵۰ نفرى هنوز بیرون بودند و عده‏اى هم داخل ایستاده بودند. حدود ساعت یک و ربع شاید ده نفر گاردى (یگان ویژه نیروى انتظامى) که یکى دو نفر با لباس شخصى هم با آنها بودند پیدایشان شد. آن دو مأمور انتظامى که از قبل آنجا بودند به یکى از آن لباس شخصى‏ها که محاسن سفیدى داشت احترام گذاشتند. همین شخص با پرخاش و عصبانیت به گاردى‏ها فرمان حمله به دانشجویان داد. گاردى‏ها دو دل بودند که او یکى از آنها را به طرف دانشجویان هل داد.

گاردى‏ها مجهز به باطوم و سپر بودند. این غیر عادى بود. ما تا حالا گارد این جورى ندیده بودیم بیاید مقابل دانشجوها بایستد. در تجمعهاى قبلى که به هر دلیل انجام مى‏شد این سابقه نداشت. کوهى دوید جلو و ما نفهمیدیم چه گفت اما خودش بعداً گفت که از رئیس گاردى‏ها پنج دقیقه مهلت خواست تا بچه‏ها را به کوى برگرداند. وقتى داشت با آنها حرف مى‏زد، رئیس گاردى‏ها هلش داد و دانشجویان در عکس‏العمل نسبت به این حرکت هو کشیدند…دیدم گارد دارد مى‏ریزد توى کوى. خیلى از بچه‏ها را که روى چمن‏ها خوابیده بودند شدیداً کتک زدند. وقتى به میدان کوى رسیدیم فهمیدیم اصل فاجعه از در اصلى و ساختمان ۱۴-۱۵ شروع شده. این موقع هنوز امکان نزدیک شدن به آن ساختمان نبود، فقط دیدم که یکى از تویوتاهای {گارد ویژه} وارد کوى شد، میدان کوى را دور زد و به طرف در اصلى برگشت. بچه‏ها دیده بودند که گاردى‏ها از ورودى ساختمان ۱۴ تا در اصلى یک دالان انسانى ساخته بودند که بچه‏ها را در حال کتک خوردن از وسط آن مى‏گذراندند و به طرف در اصلى مى‏بردند و سوار ماشینهاى مخصوص مى‏کردند. خود من بچه‏هایى را دیدم که سر و صورتشان پر از خون بود فرار مى‏کردند. زیرپوش یکى از بچه‏ها را روى سر یکى که زخمش شدید بود انداختیم و بردیمش بهدارى. آمبولانس نبود. مسئول درمانگاه گفت آنقدر تعداد زخمیها زیاد است که یک آمبولانس از عهده برنمى‏آید و گارد اجازه ورود به آمبولانسهاى تازه نمى‏دهد. بالاخره آمبولانس را جلو ساختمان یک پیدا کردیم که داشت زخمیها را سوار مى‏کرد. باطوم توى سر یک نفر کوبیده بودند و از دهانش خون مى‏آمد و دو تاى دیگر زیر کتفش را گرفته بودند و او را مى‏بردند. یکى را دیدم که با باطوم گارد نقش زمین شد. هرکس را که مى‏توانستند مى‏بردند. بچه‏هاى اطراف میدان سعى مى‏کردند با پرتاب سنگ جلو گارد را بگیرند اما تعدادشان خیلى کم بود”*

بخشی از روایت شاهدان عینی از حمله ی شبانه ی ۱۸ تیرماه ۷۸ به کوی دانشگاه تهران ۱۳۷۸

تاریخ مردگان را می شود “کج” نوشت، تحریف تاریخ زندگان اما دشوار است. بدون شک واقعه ی حمله ی مشترک نیروههای انتظامی -امنیتی و گروههای چماق دار فشار-معروف به انصار حزب الله- به کوی دانشگاه تهران در سحرگاه ۱۸ تیر ۱۳۷۸ یک جنایت تمام عیار و بی سابقه بود که نشانه ای آشکار از سبوعیت طراحان این جنایت سازمان یافته و عمق کینه ی باندهای مافیایی قدرت نسبت به دانشگاه و جنبش دموکراتیک مردم ایران بود.

هنوز ۹ سال از آن جنایت ضد انسانی نگذشته که برخی با وقاحتی مثال زدنی سعی در لاپوشانی این جنایت و حتی معکوس سازی آن وقایع را دارند. روند باژگونه سازی وقایع ۱۸ تیر البته از همان نخستین ماههای پس از آن و با تبرئه ی همه ی متهمین آن پرونده و عدم محاکمه ی هیچکدام از عاملین و آمرین اصلی آن جنایت آغاز شده بود، کار را به چنان مضحکه ای کشاندند که در ازای آدمکشی** ،ضرب وشتم دانشجویان تا سر حد مرگ و تخریب کامل بخشهایی از کوی دانشگاه تنها سرباز وظیفه ای به نام “عروجعلی” به اتهام “سرقت یک دستگاه ریش تراش” به جریمه ی نقدی بدل از حبس محکوم شد!

شاید اگر آن روز در رسوا کردن عوامل پشت پرده ی آن جنایت دهشتناک اهمال نمی شد امروز عمال دسته چندم محفل جنایتکاران به خود اجازه نمی دادند که در روز روشن اینگونه دست به تحریف تاریخ بزنند و دانشجویان مظلوم و بی پناه را مقصر آن حادثه معرفی کنند و در رثای حاج سعید امامی قصیده سر دهند. حضور امثال آن نماینده ی منتصب تهران در مجلس هشتم- که خاطره ی نعل وارونه اش در “چراغ” آقای لاریجانی- بهترین سند “زنده بودن سعید امامی” است . باری؛ اگر حاج سعید به تاوان قدر ناشناسی زبر دستانش قربانی شد و در زیر خروارها خاک پوسید در عوض روح منحوس او به مثابه خونی کثیف در رگ و پی تمام این ساختارهای فاسد جریان دارد، از حراستهای دانشکده هاو دانشگاهها گرفته تا…

به هر حال واقعیت عریان این جنایت محو شدنی نیست، حتی اگر امروز عده ای با سکوت خود به هر دلیل میدان دروغگویی را برای هتاکان و پرده دران باز نهاده اند باید دانست که فردا دست عدالت گریبان همه ی جانیان آن جنایت و جنایات پیشین را خواهد گرفت. محمد خاتمی زمانی در جمع مردم همدان پرده از این حقیقت برداشته بود که “جنایت کوی دانشگاه تاوان پیگیری پرونده ی قتلهای زنجیره ای بود” این جمله شاید اینگونه کامل تر می شود “…و قتلهای زنجیره ای نتیجه ی همان تفکری است که از فردای انقلاب خون هر دگر اندیش، مخالف و منتقدی را مباح می دانست” تفکری که روزنامه ی زنجیره ای کیهان وابسته به محفل جنایتکاران زنجیره ای بلیغ ترین سخنگوی آن است.

با این حال غبار این معرکه ی اصولگرایی دیر یا زود فرو خواهد نشست و آنگاه که ملت خود سرنوشتش را در دست گیرد افکار عمومی در دادگاههای علنی با حضور هیئت منصفه و در پناه دادرسی عادلانه عاملان و آمران اصلی جنایت کوی دانشگاه و همه ی جنایات مشابه چند دهه ی اخیر را خواهد شناخت. باید دانست که داغ پر رنگ این جنایات با این رنگهای رسوا و بی رنگ پاک شدنی نیست.


پی نوشت:

* برگرفته از نشریه ی لوح، مهرماه ۱۳۷۸

** باگذشت ۹ سال نه تنها قاتل عزت ابراهیم نژاد مشخص نشده بلکه حتی در یک نوبت برای آن مرحوم به اتهام سنگ پرانی کیفر خواست صادر شد. اراده ی باژگونه سازی واقعیت این جنایت از همان آغازین روزهای پش از آن آشکار شده بود ولی گویا حالا که “سنگها بسته اند و سگها رها کرده اند” فرصت فراهم تر شده است تا حتی فرهاد نظری هم مدعی شود!

هیچ نظری موجود نیست: